سلامی به پاکی قلب تو دوست خوبم
Image hosting by
 TinyPic
تک افتاده...
 
ای رهگذر!... ای آشنای ناشناسم...
من، پاره ای از یک دل صد پاره هستم...
در جستجوی کاروان زندگی ها ...
تک ساربانی، بیکس و آواره هستم...
تا در تک این شام دهشتزا نمیرد:
این(هست) دیروز افکن فردا پرستم...
در هر کران، از آسمانی بی ستاره...
صد کاروان بیکران، سیاره هستم!
ای رهگذر! ای ناشناس آشنایم!
من، شاعری هستم که دیوانم تو هستی!
سر خورده از ایمان پوچ آسمانها:
روی زمین زنده،ایمانم تو هستی...
محکوم اگر هستم، به زعم شب پرستان:
آزاده زندانبان زندانم، تو هستی...
هر نغمه ی هر تار تک چنگ حزینم:
(آنی) تب افزا، از جهانی ناله دارد...
نامم:(شرنگی) سینه سوز و کینه افروز
از جام شهد سر گذشتی- واله دارد...
هر قطره خون  در هر رگ بی صاحب من ...
فرمان عصیان از دل صد لاله دارد...
هر تک طپش- در قلب من، تک زنگ شومی است...
بر تک مزار پرت دیروز سیه روز...
هر قطره اشکم: مهد لبخندی زفرداست...
لرزنده، بر رخسار شادی سوز امروز...
تک پرچمی هستم، به دست مست ابلیس
بر تارک نعش خداوندان دیروز...
پشتم اگر- چون آسمان- تا گشته ای دوست!
چون و چرایش را مپرس از من ، گناهست!
بار خمیده پشت من: هفت آسمان اشک...
هفتاد دریا، آسمان گم کرده- آه است...
کوهی که از پشتم فلک را می کند سیر:
تک دره ی وارونه ای در قعر چاه است...
باور کن! ای دیر آشنای ناشناسم!
ای رهگذار بیکس پس کوچه ی زیست!
در قلب شب. گر -غیر شب- چیز دگر هست...
در قلب من- جز قلب من- چیز دگر نیست...
کارو