خدایا

                              

 
 
الهی! عظمت ترا سزاست و بس
 
 
 
 
الهی سینه ای ده آتش افروز
 
در آن سینه دلی و آن دل همه سوز
 
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
 
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
 
دلم پر شعله گردان سینه پر درد
 
زبانم کن به گفتن آتش آلود
 
کرامت کن درونی درد پرورد
 
دلی در وی درون درد و برون درد
 
دلم را داغ عشقی بر جبین نه
 
زبانم را بیانی آتشین ده
 
دلی افسرده دارم سخت بی نور
 
چراغی زو بغایت روشنی دور
 
بده گرمی دل افسرده ام را
 
فروزان کن چراغ مرده ام را
 
اگر لطف تو نبود پرتو انداز
 
کجا فکر و کجا گنجینه ی راز
 
به راه این امید پیچ در پیچ
 
مرا لطف تو می باید دگر هیچ
 
 
 
 
Click Here
 And Join Us Now!
لطفاً نظرتون راجع به مطالب بدهید
 

ادم ها و زندگی

  

                                                            آدمها

دو شاخه گل زیبا در گلدان میگذاریم به خانه رنگ و بویی دیگر می بخشیم و
 
چراغها را روشن میکنیم اما نابینا همیشه در تاریکی خواهد بود.
 
 
 
آنچه که بایسته است و باید دانست در اختیار است اما برای آن کس که
 
حقیقت را نمی بیند ، همیشه دور از دسترس می نماید.
 
 
 
اما بخاطر داشته باشیم که هر چند رودخانه ها بسیار باشند زمان پیوستن به
 
دریا یکی میشوند و آنگاه که خورشید میدمد، تاریکی با تمام عظمتش ناپدید
 
خواهد شد.
Image hosting by TinyPic

پروکسی جدید

                 فیلتر شکن1                                        فیلتر شکن

                                              فیلتر شکن2

چرا خانم ها قدم اول را بر نمي دارند؟؟؟

  آيـا مـا در دورانـي زنـدگي نـمي کنـيـم کـه بايد به مادرهاي مجردي که به تنهايي فرزندانشان را بزرگ مي کنند و خانم هـايـي که مـقـامـات شــغلي بالايي را از آن خود کرده اند، تـبـريک بـگويــيم؟ از آنجايي که جنس مونث پيشرفت هاي چـشمگيري داشته عده اي از افراد ممکن است تصور کنند که آنها در دنياي قرارهاي ملاقات نيز مانند ساير جنبه هاي زنـدگي پـرتـکاپو هستند و ترجيح مي دهند خودشان همه چيز را هدايت کنند...

 

                                                         
 

ادامه نوشته

کاش که کاشکی

ای کاش...

کاش راه زندگی، در پای دل خاری نداشت
یا که چون دارد، فراز و شیبِ دشواری نداشت
کاش از پا در نمی افتاد، هر سو  رهروی ست
یا که تا سر منزلِ خود، راه بسیاری نداشت
کاش خیل دلبران، پنهان نمی کردند روی
یا که چشم بیدلان، حاجت به دیداری نداشت
کاش از روز نخستین خارزارِ ِ این وجود
روزنی از دیده ی حسرت، به گلزاری نداشت
کاش جانِ پاک، با این خاکدان خو می گرفت
یا که اصلاً شهر ما، دکان خمّاری نداشت
کاش هر باطل نمی شد عرضه بر اَفهام خلق
یا متاع کفر و دین، هریک خریداری نداشت
کاش واعظ لب فرو می بست از گفتار نیک
یا خلاف آنچه گوید، زشت کرداری نداشت
کاش از خوی پزشکان بود کمتر جلبِ مال
یا که جمع بینوایان، هیچ بیماری نداشت
کاش فکر بیش و کم در مغز انسانی نبود
تا که بارِ زندگانی، هیچ سرباری نداشت
کاش چشم و گوش هر کس بر حقایق باز بود
تا که دیگر عِلم و دین پوشیده اسراری نداشت
کاش هر کس دعویِ اسلام و ایمان می نمود
از نفاق و کفر پنهان، بسته زُنّاری نداشت
کاش هر گندم نمای جو فروش از هر کنار
در میان شهر کوران، گرم بازاری نداشت
کاش چشم نیم مستی هوش از «الفت» می ربود
تا که با سود و زیانِ دیگران کاری نداشت
Image hosting by TinyPic
 اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
و گر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می شکستی مرا می شکستی
*******************
  1. داماد خجالتی
پدر زن رو به دامادش کرد و گفت: پسرجان؛ من به دخترم جهیزیه کافی و سرمایه قابلی می دهم. تو در مقبلش به او چه می دهی؟ داماد با خجالت گفت: من هم رسید می دهم......!
  1. انتقام زنانه
زنی به وکیل خود گفت: این شوهر من، مردی خشن، بد اخلاق،دروغگو،حسود، خودخواه و مردم آزار است.
وکیل: خب؛ چرا از او طلاق نمی گیری؟
زن: طلاق؟! توقع دارید بعد از این همه سال زندگی مشترک و آزاری که به من رسانده؛ خوشبختش کنم...؟!!!!

درسهایی برای بهتر بودن

 

احساس پشیمانی و نگرانی دائم از رویدادهای احتمالی

 آینده از مخرب ترین احساسات منفی انسان به شمار

می رود


بسیار غمبار است که مردم از زندگی باشکوه، زباله میسازند.
این همه دل مشغولی و نگرانی چیزی نیست جز افکار روان پریش و زباله های ذهنی.
 
شکوه آفرینش در دامان ماست، زیبایی ما را احاطه کرده اما بشر همه ی درها را به روی زیبایی و رستگاری بسته.
باید از اینهمه دل مشغولی ها و نگرانی ها رها شد تا بتوان راهی برای سرشاری از هستی گذاشت.
موفقيت توانايي رفتن از شكستي به شكست ديگر بدون از دست دادن شور و حرارت است
 
 
براي قضاوت در مورد موفقيت خودت ببين چه بدست آورده اي و در قبال آن چه از دست داده اي
 
 
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند بلكه این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند
بااین همه رنگهای تماشایی در جهان، شرم آور است که همه چیز را سیاه و سفید ببینیم
 
 
نمیتوانیم فقط برای خودمان زندگی کنیم؛ هزاران رشته ما را به همنوعانمان پیوند میدهد به یاری همین رشته های حساس است که اعمال ما منتقل میشود و به صورت واکنش به ما باز می گردد
 
ما به قله رفاقتها و صمیمیت ها می اندیشیم

همه پرسی؟

اگر كسي را دوست داري؟

 
شكسپير : اگر كسي را دوست داري رهايش كن سوي تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول براي تو نبوده
 
دانشجوي زيست شناسي : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ... او تكامل خواهد يافت
 
دانشجوي آمار : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زياد است و اگر نه احتمال ايجاد يك رابطه مجدد غير ممكن است
 
دانشجوي فيزيك : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه يا اصطكاك بيشتر از انرژي بوده و يا زاويه برخورد ميان دو شيء با زاويه صحيح هماهنگ نبوده است
 
دانشجوي حسابداري : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ... اگر برگشت ، رسيد انبار صادر كن و اگر نه ، برايش اعلاميه بدهكار بفرست
 
دانشجوي رياضي : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل كرده و اگر نه در عدد صفر ضربش كن
 
دانشجوي كامپيوتر : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ... اگر برگشت ، از دستور كپي - پيست استفاده كن و اگر نه بهتر است كه ديليت اش كني
 
دانشجوي خوشبين : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن... نگران نباش بر مي گردد
 
دانشجوي عجول : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ... اگر در مدت زماني معين بر نگشت فراموشش كن
 
دانشجوي شكاك : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ...اگر برگشت ، از او بپرس " چرا " ؟
 
دانشجوي صبور : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ...اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد
 
دانشجوي رشته صنايع : اگر كسي را دوست داري ، به حال خود رهايش كن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهايش كن ، اين كار را مرتب تكرار كن.......

صحبتی با عاشقان

Image hosting by TinyPic
 
    سلام  
    
پروردگارا!
در آفتاب کم رنگ زندگیم و پیاده رویی که نمی دانم به کدامین خیابان منتهی می شود و در طلاطم شاخه های بی برگ، زیر چتری که مرا از باران مهربانت جدا می کند به دنبال نیمکتی می گردم که لبریز از رویاهای کودکانه و آرامش دل های بی قرار باشد آنگونه که بتوانم تو را در ذره ذره وجودم احساس کنم.
سودای غم...
اشک چشمم اثری در دل ِ جانانه نکرد
آخر این سیل، رهی باز در آن خانه نکرد
آنچنان کرد به جان، آتش ِ سودای غمت
کاتش شمع، ببال و پر پروانه نکرد
مست و آسیمه سر، از خانه برون آمد و هیچ
رحم بر حال ِ دل ِ عاشق دیوانه نکرد
جز غم ِ خانه بر انداز تو ای گنج مراد
غم عشق دگری، در دل ِ ما خانه نکرد
گردش ِ چشم سیه مست تو را، هر کس دید
نظری بر می و بر گردش پیمانه نکرد
دوش واعظ سخن از روضه ی رضوان می گفت:
خرّم آنکس که چو من، گوش به افسانه نکرد
«الفت» از ناله ی ما سنگ به فریاد آمد
بخت بد بین اثری در دل ِ جانانه نکرد
ای دختر زیبا
ای دختر زیبا ببین: سایه ی نیمرنگ شامگاهان اندک اندک بر دامن تپه ها گسترده شده.
جاده ی سفید رنگ در مه شامگاهی فرو رفته. بالای درهای خانه ها، چراغ ها روشن شده اند. حالا دیگر وقتی است که هم غرور و هم ترس و احتیاط را کنار بگذاری.
همه روز خورشید بر پنجره ی اتاق تو تافت و تو را تنبل و خسته کنار پنجره یافت. اما حالا دوباره ساعتی فرا رسیده است که نسیم شامگاهی نیرویی تازه به جان ها بدمد و مهتاب جادوگر رویای عشق را در دلها بیدار کند.
ای دختر زیبا که همه روزه در آتش هوس می سوختی، از جای برخیز و رو به جنگل انبوه پر سایه کن، زیرا اکنون ساعتی رسیده است که طبیعت نیرومند بالهای خود را بر سر آنهایی که در آغوش هم می افتند و از فرط لذت رنج می برند بگستراند.
ببین: ژاله ی شامگاهی بر گلها نشسته است تا بستر عشق تو را بیاراید. هوا از بوی گلها عطر آگین شده تا آشیان عشق تو را معطر کند. پروانه هایسبکبال از شاخی به شاخی پایکوبی آغاز کرده اند تا رامشگر بزم عشق تو باشند.
ببین: طبیعت جاودانی و پر وقار که غرور و رنج مردمان را به چیزی نمی گیرد، اکنون در آرامش شب به هیجان آمده است تا شاهد عطش ابدی دلها باشد و در گوشه و کنار جهان همه ی موجودات را بیخودانه به آغوش هم افکند.
او که نمی داند، او که با رنج و راحت کسان کاری ندارد، وقتیکه آدمیزادگانرا با جاذبه ی هوس به دنبال هم روان بیند لبخند می زند و از شادمانی به خویش می لرزد.
ای دختر زیبا! گلها و درخت ها در آرامش شامگاهان به عطر افشانی پرداخته اند تا آسمان دل تو را عطر آگین کنند. خود را در اختیار رویای خدایی عشق و هوس گذارند ، مگر نمی بینی آن ساعتی که گلها سر به سوی یکدیگر خم می کنند و از روی هم بوسه می گیرند فرا رسیده است؟
ستارگان یکایک در آسمان به درخشش در آمده اند. برگهای درختان زمزمه کنان سر در گوش نهاده اند و امواج دریا مجذوبانه به سوی ماه بالا می روند. پرندگان نیز مستانه نغمه شوق و بی خبری سر داده اند.
و هم در این جمع مشتاقان سر مست شرکت کن. دل خویش را در سرچشمه ی تقدیر بشوی و صفا ده. دلیزانه پیکار دلپذیر و لذت بخش هستی را بپذیر، زیرا امشب زنبور هوس بر گل نوشکفته ی وجود تو خواهد نشست.
ببین: دنیای پهناور با قوانین جاودانی خود دیدهبر روی تو دوخته است و با اشتیاق فراوان نگران توست. مگر نمی بینی که چگونه گلها و گیاهان رو بسوی تو کرده اند؟روح و جسم خود را آماده ی پذیرایی کن، زیرا امشب مهمانی به خانه ی تو خواهد آمد که عشق نام دارد.
 
 
 
 

روز اول شهریور

    سلام به تو که بهترینی  
پروانه سوخت شمع فرو مرد شب گذشت
 
ای وای من که قصه دل نا تمام ماند
لطفاً نظرتون راجع به مطالب امروز1/6/85
Image hosting by TinyPic دوستدارتون Image hosting by TinyPic
 

وقتی که تو را سیر می نگرم
 وقتی که تو را سیر می نگرم، سراپا خاموشی و نشاط می شوم.
تو را با چشم ستایش می بینم و صدای بر هم خوردن لطیف بال فرشته ای را که تو مظهر اویی می شنوم.
در خاموشی و حیرت لبخند می زنم.
نمی دانم تویی که به نزد من می آیی تا تنها آرزوی دل آرزو مند مرا بر آوری، یا این امید من زاده ی وه و پنداری بیش نیست.
روح خود را می بینم که از گردابی به گردابی فرو می رود و در تاریکی عمیق شب که قلمرو خداوند است، زمزمه ی دلپذیر و خوش آهنگی را می شنوم که از سرچشمه ی تقدیر بر می خیزد.
مبهوت و آشفته، رو به سوی آسمان ها می کنم و در برابر ستارگان زانو بر زمین می نهم تا به سرود مقدس روشنایی که اختران آسمان می خوانند گوش فرا دهم.
جان آزرده ام از صحبت جان پیر شده است
جلوه کن جلوه که جان دادن من دیر شده است
غیرتم کشت در آندم که به یوسف گفتند
این زلیخاست که از محنت و غم پیر شده است
سخن این مقال:
  • دوست داشتن خود، شروع یک رابطه ی عاشقانه برای همه ی عمر است.
  • یک بار بیشتر زندگی نمی کنی، اما اگر همین یک بار را به درستی زندگی کنی، کافی است.
  • تبسم، یک زبان همگانی است که مردم سراسر دنیا آن را درک می کنند.
  • گوش دادن را بیاموزید. گاه دق الباب بخت، صدای خفیفی دارد.